من هر وقت دلم می گیرد
به ایوان رویایم میروم
و موهایم را به نسیمی میدهم
که غارتگر نیست
و به شبی تن میدهم
که سیاه ست
اما چون روی سپید بعضی
پر ریا نیست
من هر وقت دلم
از سردی نفسهای کسی می گیرد
به گرمی آتش درونم
دل خوش میدارم
من هر وقت دلم می گیرد
یادم می آید
که کسی هستم
نه آنقدر پوچ مثل دانه ای بی ثمر
نه معلق مثل لباس بی حوصله
به بند رخت
من هر وقت دلم
از همه دنیا می گیرد
یادم می آید
که خودم
هنوز
هستم ..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر